حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

آدولف هیتلر-بخش سوم-زندگینامه

۴۹۸ بازديد


در سال ۱۹۰۷ هیتلر لینتس را با کمک یک مؤسسه حمایت از ایتام و حمایت مادرش به مقصد وین ترک کرد تا آنجا به تحصیل هنر بپردازد. در وین آدولف دو مرتبه برای پذیرش در آکادمی هنرهای زیبای وین درخواست داد، اما رد شد.[۳۹][۴۰] رئیس دانشگاه به او پیشنهاد کرد که به مدرسه معماری برود، اما از آنجا که هیتلر درسش در دوره متوسطه را به اتمام نرسانده بود، شرایط آن را نداشت

در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷، مادر هیتلر به دلیل سرطان پستان در سن ۴۷ سالگی درگذشت؛ آدولف در این زمان ۱۸ ساله بود. او در سال ۱۹۰۹، دچار بی‌پولی شد و مجبور گردید تا مانند کولی‌ها در پناهنگاه‌های بی‌خانمان‌ها و خوابگاه‌های شبانه‌روزی زندگی کند.[۴۲][۴۳] منبع درآمد او کارگری و فروش نقاشی‌هایی که از مناظر وین می‌کشید، بود.[۴۴] او از روی کارت پستال‌ها طرح می‌کشید و به کاسب‌ها و گردشگرها می‌فروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول وی حدود ۲۰۰۰ تابلوی این چنینی نقاشی کرد.[۴۵] در زمان حضورش در وین، هیتلر به معماری و موسیقی علاقه‌مند شد؛ وی ۱۰ مرتبه اجرای لوهنگرین،[و ۱۶] اپرای موردعلاقه‌اش از ریشارد واگنر، را تماشا کرد

اولین بار در وین بود که هیتلر با ایده‌های نژادپرستانه مواجه شد.[۴۷] کارل لوگر،[و ۱۷] شهردار عوام‌گرای شهر، با اهداف سیاسی و برای کسب محبوبیت در بین عامه مردم در گفته‌های خود به‌طور متداول به یهودستیزی متوسل می‌شد و به دفاع از ناسیونالیسم آلمانی می‌پرداخت. هیتلر در محله ماریاهیلف[و ۱۸] زندگی می‌کرد و ناسیونالیسم آلمانی در آنجا محبوبیت زیادی داشت.[۴۸] هیتلر در زمان اقامت در وین تحت تأثیر عقاید گئورگ ریتر فن شنرر قرار گرفت؛[۴۹] علاوه بر آن حس ستایش مارتین لوتر نیز در او شکل گرفت.[۵۰] آدولف هیتلر به‌طور روزانه روزنامه محلی Deutsches Volksblatt که متعلق به مسیحیان متعصب بود و خوانندگانش را از یهودیان اروپای شرقی می‌ترساند، را مطالعه می‌کرد.[۵۱] او روزنامه‌ها و رساله‌هایی را می‌خواند که عقاید فیلسوفانی مانند هیوستون استیوارت چمبرلین، چارلز داروین، فریدریش نیچه، گوستاو لوبون و آرتور شوپنهاور را منتشر می‌کردند

اینکه حس یهودستیزی چه زمانی و به چه دلیلی در هیتلر شکل گرفت، به‌طور دقیق مشخص نیست.[۵۳] دوست او، آگوست کوبیزک، ادعا کرد که هیتلر حتی پیش از ترک لینتس هم یک یهودستیز واقعی بود.[۵۴] اما بریگیت‌هامان، از مورخان، ادعای کوبیزک را «مشکل‌دار» می‌داند.[۵۵] هیتلر شخصاً در نبرد من ذکر می‌کند که او برای نخستین‌بار در وین به یک یهودستیز تبدیل شد،[۵۶] اما راینهولد هانیسش[و ۱۹] که در امر فروش نقاشی‌هایش به او کمک می‌کرد، این گفته را رد می‌کند زیرا آدولف در زمان اقامت در وین مشتریان یهودی هم داشت.[۵۷][۵۸][۵۹] ریچارد جی. ایوانز می‌گوید که «مورخان در حال حاضر اتفاق نظر دارند که یهودستیزی مرگبار او پس از شکست آلمان [در جنگ جهانی اول] و در نتیجه پارانویای «از پشت خنجر خوردن»[ب] که برای توجیه فاجعه رواج پیدا کرده بود، پرورش یافت.»[۶۰]

هیتلر آخرین بخش از ارث پدری‌اش را در مه ۱۹۱۳ دریافت کرد و سپس راهی مونیخ در آلمان شد.[۶۱] زمانی که برای خدمت سربازی در ارتش اتریش-مجارستان فراخوانده شد،[۶۲] در ۵ فوریه ۱۹۱۴ راهی زالتسبورگ[و ۲۰] شد و در بخش کمک‌های پزشکی فعالیت کرد. مشخص شد که برای خدمت در ارتش مناسب نیست و مجدداً به مونیخ بازگشت.[۶۳] هیتلر بعدها ادعا کرد که به دلیل چند نژاده بودن ارتش امپراتوری هابسبورگ، علاقه‌ای به جنگیدن برای آن‌ها نداشته و سقوط اتریش-مجارستان را حتمی می‌دیده.[۶۴]

در اوت ۱۹۱۴ که جنگ جهانی اول آغاز شد، هیتلر در مونیخ ساکن بود و به صورت داوطلبانه برای حضور در ارتش باواریا نام‌نویسی کرد.[۶۵] بر اساس یک گزارش اداری باواریایی مربوط به سال ۱۹۲۴، اجازه دادن به هیتلر برای شرکت در جنگ یک اشتباه اداری بود زیرا به عنوان یک شهروند اتریشی، او باید به اتریش بازمی‌گشت.[۶۵] او را به هنگ ۱۶ پیاده‌نظام رزرو باواریا فرستادند[۶۶][۶۵] و آنجا به عنوان دونده[پ] در جبهه غربی در فرانسه و بلژیک خدمت کرد.[۶۷] او تقریباً نیمی از زمان حضورش در جنگ را در مقر هنگ در فورنس-ان-وپس[و ۲۱] که از خط مقدم فاصله زیادی داشت، سپری کرد.[۶۸][۶۹] هیتلر در نبردهای ایبر، سم، آراس و پساندل حاضر بود و در جریان نبرد سم زخمی شد.[۷۰] از او به خاطر شجاعت تقدیر شد و نشان صلیب آهنین (درجه دوم) را به پاس خدماتش وی اهدا کردند.[۷۰] بعدها در ۱۹۱۸، مطابق پیشنهاد هوگو گوتمان، مافوق یهودی هیتلر، به او نشان درجه یکم صلیب آهنی اهدا شد که کم اتفاق می‌افتاد که به شخصی با درجه نظامی او داده شود.[۷۱][۷۲] او همچنین در مه ۱۹۱۸ نشان زخم سیاه را نیز دریافت کرد.[۷۳]


 
هیتلر (سمت راست، نشسته) و هم‌خدمتی‌هایش در جنگ جهانی اول

در زمان حضور در مقر هنگ، هیتلر هنر را فراموش نکرد. او برای یک روزنامه نظامی کاریکاتور و دستورالعمل‌ها را طراحی می‌کرد. در اکتبر ۱۹۱۶، او از ناحیه ران پا در نتیجه یک انفجار زخمی شد.[۷۴] او دو ماه آینده را در بیمارستانی در بیلتز[و ۲۲] سپری کرد و در ۵ مارس ۱۹۱۷ به محل خدمت خود بازگشت.[۷۵] در ۱۵ اکتبر ۱۹۱۸، هیتلر در نتیجه یک حمله با گاز خردل به صورت موقتی بینایی خود را از دست داد و در بیمارستانی در پازواک[و ۲۳] بستری گردید.[۷۶] زمانی که در بیمارستان بود، خبر شکست آلمان را شنید و مطابق گفته خودش، با شنیدن این خبر مجدداً دومین دوره نابینایی را تجربه کرد.[۷۷]

هیتلر جنگ جهانی اول را به عنوان «بزرگ‌ترین در میان همه تجربه‌ها» توصیف کرد و توسط افسران مافوقش به خاطر شجاعت مورد تحسین واقع شد.[۷۸] حضور در جنگ حس ناسیونالیستی او را تقویت کرد و شکست و تحقیر آلمان باعث شوکه شدن او شد.[۷۹] ناراحتی که به دلیل شکست به او تحمیل شد، سرآغاز شکل گرفتن ایدئولوژی او گردید.[۸۰] مانند سایر میهن‌پرستان آلمانی، هیتلر به «از پشت خنجر خوردن»[و ۲۴] معتقد بود؛ به اینکه ارتش آلمان در «میدان نبرد جنگ را نباخت»، بلکه توسط غیرنظامی‌ها از «از پشت خنجر خورد.» او یهودیان، مارکسیست‌ها و کسانی که عهدنامه صلح را برای پایان دادن به جنگ امضا کردند — کسانی که بعدها به «مجرمان نوامبر» معروف شدند — را به خاطر شکست آلمان سرزنش می‌کرد.[۸۱]

پیمان ورسای آلمان را مجبور کرد که چندی از قلمروهای خود را به فاتحان واگذار کند و منطقه راین را نیز از حضور نظامیان تخلیه کند. این عهدنامه آلمان را در شرایط تحریم اقتصادی قرار داد و مجبور به پرداخت غرامت‌های سنگینی کرد. خیلی از آلمانی‌ها این عهدنامه ناعادلانه و تحقیرآمیز می‌دیدند — به خصوص به خاطر ماده ۲۳۱ که آلمان را مسئول آغاز جنگ اعلام کرده بود.[۸۲] پیمان ورسای و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که پس از آن در آلمان ایجاد شد، بعدها به دستاویزی برای هیتلر جهت اهداف سیاسی خود تبدیل شد.[۸۳]

آدولف هیتلر-بخش دوم-زندگینامه

۵۰۱ بازديد


هیتلر قصد داشت تا برای مردم آلمانی در اروپای شرقی فضای حیاتی مهیا کند زیرا تصور می‌شد که آلمان از نظر جغرافیایی منابع کافی برای جمعیت خود ندارد. سیاست خارجی تهاجمی هیتلر که با همین مسئله مرتبط بود، به عنوان دلیل اصلی آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا در نظر گرفته می‌شود. او در مقیاس وسیعی آلمان را تجدید سلاح کرد و در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ به لهستان هجوم برد که سبب اعلان جنگ به آلمان از سوی بریتانیا و فرانسه گردید. در ژوئن ۱۹۴۱، هیتلر دستور حمله به شوروی را صادر کرد و تا پایان سال ۱۹۴۱، بیشتر اروپا و شمال آفریقا به اشغال هیتلر و متحدانش درآمد. پس از ۱۹۴۱ آلمان رفته‌رفته فتوحات خود را از دست داد و به سال ۱۹۴۵، متفقین ارتش آلمان را شکست دادند. آدولف هیتلر در ۲۹ آوریل ۱۹۴۵ با معشوقه زندگی خود اوا براون ازدواج کرد. کمتر از ۲ روز بعد، این زوج خودکشی کردند تا توسط ارتش سرخ شوروی اسیر نشوند. جسد هیتلر و همسرش را پس از مرگ سوزاندند.

تحت رهبری هیتلر و ایدئولوژی نژادی او، رژیم نازی مسبب مرگ ۶ میلیون یهودی و میلیون‌ها قربانی دیگر شد؛ قربانیانی که توسط هیتلر و طرفدارانش «مادون انسان» تلقی می‌شدند یا از نظر اجتماعی «نامطلوب» بودند. هیتلر و رژیم نازی همچنین مسئول مرگ حدود ۱۹٫۳ میلیون غیرنظامی و اسیر جنگی نیز بودند. در مجموع، ۲۸٫۷ میلیون سرباز و غیرنظامی در نتیجه عملیات‌های نظامی در جبهه اروپایی جنگ جهانی دوم جان خود را از دست دادند. تعداد قربانیان غیرنظامی جنگ جهانی دوم در تاریخ جنگ‌ها بی‌سابقه بود و این تلفات، جنگ مذکور را به خونین‌ترین نبرد تاریخ بدل ساخت.

اعمال هیتلر و ایدئولوژی نازیسم تقریباً در سراسر دنیا مسائلی شدیداً پلید به حساب می‌آیند و چنان‌که ایان کرشاو می‌گوید، «هرگز در طول تاریخ این همه ویرانی — چه جسمانی و چه اخلاقی — با نام یک نفر پیوند نخورده بود.»

پدر آدولف، آلویس هیتلر[و ۱] نام داشت. او فرزند غیرشرعی ماریا آنا شیکل گروبر[و ۲] بود[۴] و به همین سبب، در شناسنامه تعمیدش، نام پدرش را ذکر نکردند. نتیجتاً، آلویس در ابتدا نام خانوادگی مادرش، شیکل گروبر، را بر روی خود گذاشت. در سال ۱۸۴۲، یوهان گئورگ هیدلر[و ۳] با ماریا آنا، مادر آلویس ازدواج کرد. سرپرستی آلویس به برادر یوهان گئورگ، یعنی یوهان نپوموک هیدلر[و ۴] داده شد.[۵] در سال ۱۸۷۶، آلویس مجدداً غسل تعمید داده شد و توسط یک کشیش حلال‌زاده اعلام شد. در شناسنامه تعمیدش، نام یوهان گئورگ هیدلر (به شکل گئورگ هیتلر) به عنوان نام پدر ثبت شد.[۶][۷] پس از آن، آلویس نام خانوادگی «هیتلر» را برای خود برگزید.[۷] هیتلر در لغت احتمالاً به معنای «کسی که در کلبه زندگی می‌کند» است.[۸]

هانس فرانک، از افسران نازی، این ایده را مطرح کرد که مادر آلویس توسط یک خانواده یهودی در گراتس به عنوان خدمتکار استخدام شده بود و پسر ۱۹ ساله خانواده، لئوپولد فرانکبرگر[و ۵] پدر واقعی آلویس است.[۹] هیچ‌کسی به نام فرانکبرگر در این زمان در گراتس ثبت نشده‌است و هیچ مدرکی برای موجودیت شخصی به نام لئوپولد فرانکبرگر وجود ندارد؛[۱۰] نتیجتاً، تاریخ‌دانان یهودی بودن پدر آلویس را رد می‌کنند

زندگینامه آدولف هیتلر-بخش اول

۵۰۴ بازديد


۲۰ آوریل ۱۸۸۹ – ۳۰ آوریل ۱۹۴۵) یک سیاستمدار آلمانی و رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (حزب نازی) بود. او در سال ۱۹۳۳ با انتخاب به صدارت به قدرت رسید. در ۱۹۳۴ پیشوای آلمان[الف] شد و تا زمان مرگ خود در ۱۹۴۵ بر آن کشور حکومت کرد. هیتلر با حمله به لهستان در اول سپتامبر ۱۹۳۹ زمینه‌ساز آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا شد. او در طول جنگ در عملیات‌های نظامی نقش پررنگی داشت و طراح اصلی هولوکاست بود.

هیتلر در اتریش—که آن زمان بخشی از اتریش-مجارستان بود—متولد شد و در لینتس پرورش یافت. در سال ۱۹۱۳ میلادی به آلمان نقل مکان کرد و در طول جنگ جهانی اول در ارتش آلمان خدمت کرد. در ۱۹۱۹ به حزب کارگران آلمان پیوست که این حزب سلف حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان بود. در ۱۹۲۱ به عنوان رهبر حزب نازی انتخاب شد و دو سال بعد در ۱۹۲۳ تلاش کرد تا با کودتا در مونیخ قدرت را به دست بگیرد، اما ناموفق بود و زندانی شد. در زندان، جلد اول اتوبیوگرافی و مانیفست سیاسی خود، نبرد من، را تکمیل کرد. پس از اینکه در ۱۹۲۴ از زندان آزاد شد، با به باد انتقاد گرفتن عهدنامه ورسای و ترویج پان‌ژرمنیسم، یهودستیزی و مخالفت با کمونیسم به وسیله رهبری کاریزماتیک خود و پروپاگاندای حزب، به محبوبیت عظیمی در بین عامه مردم رسید. او سرمایه‌داری بین‌المللی و کمونیسم را بخشی از توطئه‌های یهودیان می‌دانست.

در نوامبر ۱۹۳۲، حزب نازی بیشترین کرسی را در رایشستاگ داشت اما نه اکثریت را. در نتیجه، هیچ حزبی قادر نبود آرای لازم برای به قدرت رساندن نامزد خود برای صدارت را جمع‌آوری کند. فرانتس فون پاپن، صدر اعظم سابق و طرفداران محافظه‌کارش، رئیس‌جمهور پاول فون هیندنبورگ را راضی کردند هیتلر را به صدارت بردارد و او در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ به این عنوان رسید. اندکی بعد، رایشستاگ قانون تفویض اختیارات ۱۹۳۳ را به تصویب رساند که آن را نقطه آغاز تبدیل جمهوری وایمار به آلمان نازی، یعنی یک دولت تک-حزبی دیکتاتورمآبانه که بر پایه تمامیت‌خواهی و یکه‌سالاری ایدئولوژی نازیسم بنا شده بود، می‌دانند. هیتلر خواستار یک آلمانِ بدون یهودیان بود و تلاش داشت تا نظم نوینی را در برابر نظم بین‌المللی که به دید او به شکل ناعادلانه‌ای پس از جنگ جهانی اول توسط فرانسه و بریتانیا شکل یافته بود، به کرسی بنشاند. آلمان در ۶ سال نخست حضور او در قدرت شاهد یک احیای اقتصادی سریع پس از رکود بزرگ، رهایی از بند محدودیت‌های تحمیل شده پس از جنگ جهانی اول و ضمیمه کردن مناطق آلمان‌نشین اطراف بود که هیتلر را در میان مردم بسیار محبوب ساخت.

حضرت موسی(ع)-بخش سوم-زندگینامه

۵۱۰ بازديد


سرانجام موسی به مصر نزدیک شد و خداوند به هارون برادر موسی آمدن موسی را الهام کرد و هارون نیز به استقبال برادر خود رفت و در نزدیکی دروازه مصر با موسی ملاقات کرد و دو بردار همدیگر را در آغوش کشیدند و باهم وارد مصر شدند و موسی به دیدن مادرش رفت و برادرش را از نبوت خود مطلع کرد و بعد با بنی اسرائیل دیدار کرد و به آن ها فرمود: من از طرف خداوند یکتا به سوی شما آمده ام تا همه شما را به پرستش خداوند یکتا دعوت کنم و قوم بنی اسرائیل نیز موسی (ع) را پذیرفتند و بعد از مدتی موسی و برادرش هارون نزد فرعون رفتند و فرعون را به خداپرستی دعوت کردند ولی فرعون نپذیرفت. موسی به فرعون گفت: اگر من معجزه آشکاری را برای شما بیاورم آیا به خدای یکتا ایمان می آورید, فرعون به او گفت اگر راست می گویی معجزه ات را بیاور و فرعون جادوگران را فراخواند تا موسی را بترسانند. تعداد جادوگران زیاد بود و در شعبده بازی مهارت زیادی داشتند آن ها چیزهایی را به صورت اژدها و مار در آورند و همه تماشاچیان مات و مبهوت شدند در این زمان بود که حضرت موسی عصای خود را به روی زمین انداخت و به اراده خواوند عصای موسی به شکل اژدهایی بزرگ تبدیل شد و همه مارها و اژدهای جادوگران را بلعید همه ساحران با دیدن قدرت زیاد خدا به سجده افتادند و به فرعون گفتند که ما به خدای موسی ایمان آوردیم.

بعد از پیروزی موسی ظلم و ستم فرعون بیشتر شد و سرانجام حضرت موسی تصمیم گرفت تا به همراه پیروان خود از مصر به سوی فلسطین هجرت کند و موسی و پیروانش شبانه از شهر مصر خارج شدند و فرعون نیز با سپاهیانش به تعقیب آن ها رفت تا به دریا رسیدند قوم بنی اسرائیل نمی دانستند که چه کنند در این هنگام بود که خداوند مهربان به حضرت موسی وحی کرد که با عصایت به دریا بزن و برای پیروانت راهی خشک را بگشا و حضرت موسی با عصایش به دریا زد و نگهان دریا شکافته شد و آب دریا به روی هم قرار گرفت و راه خشکی برای عبور قوم بنی اسرائیل باز شد و موسی و پیروانش به راحتی و به سلامت از دریا عبور کردند و بعد از عبور آن ها خداوند فرعون و سپاهیان او را در دریا غرق کرد.

حضرت هارون علیه السلام برادر حضرت موسی(ع)

۵۳۰ بازديد


هارون علیه السلام از انبیاء الهی و برادر حضرت موسی است. موسى علیه السلام هنگام مناجات در کوه طور از خدا خواسته بود که هارون را وزیر او قرار دهد. موسی در آن چهل روزی که به میقات رفته بود هارون را در میان قومش به جانشینی برگزید.

هارون لفظ غیرعربى است و به معنى کوه نشین یا نورانى می باشد.[۱] هارون برادر بزرگ حضرت موسی بود[۲] و پدر موسی و هارون، عمران بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام بود.[۳]

هارون گرچه معاصر موسی بود اما خود نیز مقام نبوت داشت. اما از آنجا که درجه حضرت موسی در خلافت الهی بالاتر از هارون بود خلافت کامل الهی به عهده او واگذار شده بود.[۴] گفته شده هارون در صحرای سینا پیش از موسی از دنیا رفت
حضرت موسى از انبیاء اولو العزم و صاحب کتاب و شریعت، هنگامی که از طرف خدا مبعوث برسالت و انذار فرعون و فرعونیان شد از خداوند مسئلت نمود که هارون برادر بزرگترش را با او در امر نبوّت شریک فرماید تا کمک و وزیر و معاون او باشد و خداوند اجابت فرمود و هارون را هم بخواهش آنحضرت بمقام رفیع نبوت رسانید. این نبوّت هارون رحمت و موهبتى بود از خداوند بحضرت موسى که موجب پیشرفت امر تبلیغ او شد

حضرت هارون همه جا ملازم برادرش بوده، و در عموم کارها با او مشارکت می نمود و او را در رسیدنش به مقاصد یارى مى‏‌کرد. در زمانی که موسی چهل روز به میقات رفته بود هارون جانشین او بود: «...وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»(سوره اعراف/آیه142): موسی به برادر خود هارون گفت: خلیفه من باش در قومم، و اصلاح کن، و راه مفسدان را پیروى مکن.

اما قوم موسی در نبود او به انحراف افتاده و علی رغم تلاشها و انذارهای هارون فریب سامری را خورده به گوساله پرستی روی آوردند. موسی وقتى از میقات برگشت، در حالى که خشمناک و متاسف بود که چرا گوساله پرست شدند، الواح تورات را بیفکند، و با ناراحتی سر برادر را بگرفت و به طرف خود بکشید، هارون گفت: اى پسر مادر! مردم مرا ضعیف کردند، (و گوش به سخنم ندادند)، و نزدیک بود مرا بکشند، پس پیش روى دشمنان مرا شرمنده و سرافکنده مکن، و مرا جزو این مردم ستمگر قرار مده، موسى گفت: پروردگارا مرا و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خود داخل کن، که تو ارحم الراحمینى.[۸]

خداى تعالى در سوره صافات هارون را در منت هایش و در دادن کتاب و هدایت به سوى صراط مستقیم و در داشتن تسلیم و بودنش از محسنین و از بندگان مؤمنین به خدا با حضرت موسی علیه السلام شریک دانسته(الصافات: 114- 122) و او را از مرسلان(طه: 47) دانسته و از انبیایش معرفى کرده(مریم: 53) و او را از کسانى دانسته که بر آنان انعام فرموده و او را با سایر انبیاء در صفات جمیل آنان از قبیل احسان، صلاح، فضل، اجتباء و هدایت شریک قرار داده و یکجا ذکر کرده (الإنعام: 84- 88).

هارون شخص سخن آور و فصیحی بوده تا جایی که حضرت موسی علیه السلام هارون را فصیح تر از خود دانسته اشت: «وَ أَخِى هرُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِساناً»: و برادرم هارون از من زبان آورتر است. (سوره قصص، آیه 34)